سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عاشقانه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

روح گلنار خانم به اسمان رفت...

بسم الله...
توی ماشین نشستم بیام سمت خونه...
پیامک میاد: زنگ زدم در دسترس نبودی بهم زنگ بزن
- میرم خونه عصر زنگ میزنم...باشه؟
--از گلنار خانم خبر داری؟
-نه...چطور؟ چیزی شده؟
--اره...گویا دیروز فوت کردن :(

باورم نمیشد...هنوزم نمیشه...

یه لحظه تمااااام خاطرتمون که توی دوتا دیدار خلاصه میشد اومد جلوم...
دیدار اولمون توی امامزاده صالح...انگار همین دیروز بود...با تمام جزییات اومد..
.
دیدار دوممون و اخریش توی همایش پارسی بلاگیا...چقد وقتی همو دیدیم خوشحال شدیم...چقد لذت بخش بود کار با همدیگه...شوخی...خنده.....

یادم نمیره لحظه ی اخر رو،موقع خداحافظی که گفتن:
ما که بازم همدیگه رو میبینیم...امامزاده صالح و اینا

دوست خوبی بودن...

خیلی خوب...
برای شادی روحشون الفاتحه مع الصلوات

پ.ن:

انا لله و انا الیه راجعون... بی صدا فریاد کرد و رفت

فریاد بی صدایمان رفت
پ.ن 2:
یادگاری ایشون به من:(توی یه پنجره جدید باز کنید بزرگ میشه)

یادگاری